در سالیان اخیر ( بیشتر پس از سال ۷۶ ) در هر انتخاباتی این بحث داغ و پرمناقشه در میان عموم مردم و بیشتر در میان جریانها و احزاب و افراد سیاسی و مخالف و منتقد حاکمیت در میگیرد که چه باید کرد و آیا باید در انتخابات و بویژه در رأی گیری شرکت کرد یا نه؟
در این ارتباط با این موضوع مردم ایران به سه گروه متمایز تقسیم میشوند: گروهی که به هر دلیل و در هر شرایط رأی میدهند، دستهٔ دیگر در نقطه مقابل به هر دلیل و در هیچ شرایطی رأی نمیدهند، و گروه سوم کسانی اند که در هر انتخابات مستقل تصمیم میگیرند و بنابراین اینان را میتوان موافق مشروط و یا حداکثر مخالف مشروط دانست. برای گروه اول و دوم اساسا پرسش از رأی دادن و یا ندادن بلا موضوع است، چرا که برای آنان همه چیز روشن است و آنان با هر عقیده و باور و تحلیل از پیش تصمیم خود را گرفته اند. اما برای گروه سوم، مانند هر جریان سومی و بینابینی، کار سخت است و باید از یک سو به شکل سلبی با افکار و استدلالهای گاه موجه دو طرف معادله به منازعه برخیزند و از سوی دیگر خود به صورت ایجابی قانع شوند که رأی بدهند یانه. چهار انتخابات گذشته ( مجلس هفتم، شورا های سوم، مجلس هشتم و ریاست جمهوری نهم ) نشان داد که از قضا از نظر کمّی و عددی بیشترین رقم را گروه دوم و سوم تشکیل به خود اختصاص داده اند. در انتخابات ریاست جمهوری گذشته حدود چهل درصد افراد واجد رأی ( بیست میلیون نفر ) در رأی گیری شرکت نکردند و به اصطلاح تحریمی بودند. نمیتوان دقیقا گفت که چه اندازه از گروه دوم بودند و چه عدد از دستهٔ سوم اما به گمان میتوان گفت که حداقل نیمی از این شمار قابل توجه تحریمی جاودانه در جمهوری اسلامی اند و نیمی دیگر تحریمی موردی.
در این میان من از گروه سوم هستم. تا آنجا که خود در این سالها تجربه کرده و شدیدا درگیر بحثهای تند و داغ انتخابات بوده و با هر سه گروه بحثها و مجادله های فراوان داشته ام، به این نتیجه رسیده ام که با گروه اول و دوم اساسا بحث و استدلال چندان ثمری ندارد، چرا که مطلق نگری جایی برای گفت و گو باقی نمیگذارد، اما در میان موافقان و یا مخالفان مشروط میدان گفت و گو و اقامه دلیل و برهان در هر انتخابات به طور موردی فراخ است و نتایج نیز از پیش روشن نیست.
به گمان من، جدای از بحث ایران و یا هرجای دیگر، با این که طبق قواعد دموکراسی و زیست مدنی اصل بر رأی دادن است، اما در عین حال شرکت و یا مشارکت در انتخابات یک اصل مطلق و ایدئولوژیک نیست، بسته به موقعیت و شرایط و بویژه نتایج رأی دارد، اگر امکان حتی اندکی تغییر و اصلاح و تأثیر در اداره کشور و بهبود اوضاع وجود داشته باشد، عقل و تجربه و منطق دموکراسی میگوید که باید شرکت کرد وگرنه، نه. چنان که در نظامهای دموکراتیک نیز ممکن است در شرایطی احزاب و یا افراد به دلایل مختلف و به عنوان اعتراض انتخابات را رسما تحریم کنند. هر چند در نظامهای پیشرفته دموکراتیک، به دلیل جا افتادگی و تثبیت قانون و دموکراسی عملا کار به انتخاب این گزینه نمی رسد. اما در کشورهای مادون جمهوری، مانند ایران، تحریم گاه یکی از ابزارهای پیشرفت دموکراسی است چرا که ممکن است حاکمیت غیر دموکراتیک و اقتدارگرا را وادار به عقب نشینی و تن دادن به خواسته های مردم و جامعه مدنی بکند. بنابراین نه رأی دادن اصالت دارد و مقدس است و نه رأی ندادن و تحریم، به موقعیت و اهداف و نتایج عملی هر گزینه بستگی دارد.
اما تحریم در هر شرایط و در خلاء به نتیجه نمیرسد، تحریم در موقعیت نافرمانی مدنی قابل اجرا و مثمر ثمر است، یعنی در شرایطی که اکثریت و یا حداقل اقلیت مؤثر و با برنامه به فراخوان تحریم پاسخ مثبت بدهند. از باب نمونه میتوان به مبارزه منفی و تحریمهای گاندی در هند و یا تحریمهای آیت الله خمینی به مثابهٔ رهبر بلامنازع انقلاب ایران در سال۵۶ -۵۷ اشاره کرد. به طور کلی میتوان گفت تحریم انتخابات درایران و یا هرجای دیگر، با جمع شرایط زیر میتواند به هدفش یعنی وادار کردن حاکمیت به خواسته های مشخص معترضان برسد:
۱- وضعیت نارضایتی عمومی و آمادگی اکثریت و یا اقلیت منسجم برای پیوستن به جنبش اعتراضی و آمادگی برای هزینه دادن یعنی وضعیت نافرمانی مدنی.
۲- طرح خواسته های معین و جزئی و روشن و قابل حصول در هر مقطع.
۳- داشتن رهبری قاطع و با برنامه و با استراتژی مدون و شفاف ( رهبری فردی و یا جمعی و تشکیلاتی ).
۴- وجود برنامه معین برای مرحله و یا مراحل پس از انجام و اجرای تحریم ( موفق و یا نا موفق )
چنان که گفتم من از کسانی هستم که در هر انتخاباتی جداگانه تصمیم میگیرم و فکر می کنم این روش درست و عاقلانه و قابل دفاع است و لذا زمانی رأی میدهم و زمانی حداقل فردی تحریم کنم، ضمن این که تحریم فردی کارساز نیست اما گاه اجتناب ناپدیر میشود. من جز در چند انتخابات اوایل پس از انقلاب تا سال ۷۶ در هیچ انتخاباتی رأی ندادم اما پس از آن در چند انتخابات شرکت دادم و بعد در سه انتخابات اخیر ( مجلس هفتم و هشتم و ریاست جمهوری نهم ) رأی ندادم و جالب این که در این زمان در انتخابات شورای سوم رأی دادم و در انتخابات پیشرو رأی میدهم و از مردم نیز می خواهم با تمام توان و شور و ایمان وارد شوند و انتخاباتی موفق را به نمایش بگذارند. این که اکنون چرا به این نظر رسیده ام در مجال دیگر خواهم گفت.
انگیزه نگارش این یادداشت کوتاه این است که بگویم:
اولا شرکت و یا عدم شرکت در هر انخاباتی امری ایدئولوژیک و مقدس نیست.
ثانیا شرکت و یا عدم شرکت امر استراتژیک است و وابسته به شرایط و هدف و نتیجه دارد.
ثالثا در شرایط کنونی تحریم نه تنها بی نتیجه است بلکه زیانبار است و به رشد و تقویت جامعه مدنی و تعمیق جنبش اجتماعی آسیب میرساند.
رابعا استراتژی تحریم با « اگر » هایی همراه است، اگر شرایط آن فرهم باشد و « اگر » های آن محقق شوند، راه مناسبی ( و شاید تنها راه ممکن ) برای رسیدن به مطالبات ملی و دموکراتیک باشد. با ساختار حقیقی و حقوقی نظام جمهوری اسلامی قابل پیش بینی است که روزی کنشگران سیاسی و نهادهای جامعه مدنی ناچار شوند که به انجام آن تن دهند.